کد مطلب:121979 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:329

در اثبات آن که فرزندان فاطمه فرزند رسول خدای اند
قال رسول الله صلی الله علیه و آله: كل بنی أم ینتمون الی عصبتهم الا ولد فاطمة فانی أنا أبوهم و عصبتهم.

می فرماید فرزندان هر مادری منسوب اند بقبیله خود مگر فرزندان فاطمه زیرا كه پدر ایشان منم و قبیله ایشان منم

یحیی بن یعمر العامری می گوید كه حجاج بن یوسف ثقفی مرا طلب كرد «فقال یا یحیی انت الذی تزعم ان ولد علی من فاطمة ولد رسول الله؟» گفت ای یحیی تو آنی كه گمان می كنی كه فرزندان علی از فاطمه فرزندان رسول خدای اند، یحیی گفت اگر مرا ایمان سازی بشرح می گویم گفت ترا امان دادم پس یحیی از قرآن مجید این آیه قراءت كرد:

و وهبنا له اسحق و یعقوب كلا هدینا و نوحا هدینا من قبل و من ذریته داود و سلیمان و أیوب و یوسف و موسی و هرون و كذلك نجزی المحسنین و زكریا و یحیی و عیسی و الیاس كل من الصالحین [1] .

یعنی بخشیدیم مر ابراهیم را اسحق و یعقوب و ایشان را هدایت فرمودیم و نوح را پیش از ابراهیم هدایت كردیم و همچنین از فرزندان ابراهیم داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هرون را و این چنین جزا می دهیم نیكوكاران را. چون یحیی این آیت را بنهایت برد گفت ای حجاج همانا عیسی كلمة الله و روح است كه از عذراء بتول متولد شد و او را پدری نبود با این همه خداوند تبارك و تعالی



[ صفحه 123]



او را منسوب بابراهیم خلیل می دارد و از فرزندان ابراهیم می شمارد پس چرا فرزندان فاطمه فرزندان رسول خدای نباشند حجاج را جای سخن نماند لاجرم روی با یحیی كرد و گفت هان ای یحیی ترا چه افتاده كه بنشر این احادیث می پردازی و از تذكره ی آن زبان بازنمی گیری؟ گفت از بهر آن كه خداوند واجب كرده است بر صاحبان علم كه مردم را از علم خویش بهره مند سازند.

«قال الله تبارك و تعالی: و اذ أخذ الله میثاق الذین أوتوا الكتاب لتبیننه للناس ولا تكتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قلیلا فبئس ما یشترون [2] ».

خلاصه ی معنی آنست كه خداوند عهد بستد از آنان كه بر كتاب خدای دانا بودند تا احكام خدای را بر مردمان مكشوف سازند و پوشیده ندارند و ایشان این احكام را از پس پشت انداختند و در ازای آن از هواجس نفسانی به بهای اندك رضا دادند چون سخن بدینجا آورد حجاج گفت سخن بصدق كردی دیگر باره بدین سخن برمگرد و بنشر این حدیث و اشاعت این خبر مپرداز.

و هم در خبر است كه حجاج شبی كس بطلب عامر الشعبی فرستاد عامر بر جان خویش بترسید پس برخاست و وضو بساخت و با اهل خویش وصیت كرد و بدرگاه حجاج آمد نطعی گسترده و شمشیری كشیده دید بایستاد و بر حجاج سلام فرستاد و او جواب سلام بازداد و گفت بیمناك مباش كه من امشب تا چاشتگاه فردا ترا امان دادم و او را اذن جلوس داد تا بنشست آنگاه فرمان كرد تا مردی را حاضر كردند كه در بند و زنجیر كشیده بودند او را نیز در پیش روی خود جای داد، این وقت حجاج روی با عامر كرد و گفت، این شیخ می گوید حسن و حسین پسران رسول خدایند اكنون باید از قرآن مجید بر اثبات این معنی حجتی آرد و اگر نه بفرمایم تا سرش را از تن دور كنند عامر گفت نخستین فرمان كن تا این



[ صفحه 124]



غل و بند از وی بر گیرند چه اگر حجت تمام كند او را معفو خواهی داشت و رها خواهی ساخت و اگر در اقامت برهان فروماند این قید حدید و زنجیر گران شمشیر بران را حاجز نفاذ نشود.

پس حجاج بفرمود تا بند او را فروگذاشتند عامر نگریست كه او سعید بن جبیر است سخت غمنده گشت و در اندیشه رفت كه این مرد چگونه از قرآن حجت تواند آورد پس حجاج با سعید بن جبیر گفت اكنون بیار از قرآن تا چه داری سعید گفت لحظه ی صابر باش حجاج زمانی سر فروداشت پس دیگر باره روی با سعید كرد و آن سخن را اعادت نمود سعید دیگر باره او را منتظر ساخت در كرت سیم گفت هان ای سعید حجت خود را از قرآن قراءت كن و اگر نه سرت از تن برگیرم سعید گفت:

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم «و وهبنا له اسحق و یعقوب كلا هدینا و نوحا هدینا من قبل و من ذریته داود و سلیمان و أیوب و یوسف و موسی و هرون و كذلك نجزی المحسنین» آنگاه روی با حجاج كرد و گفت نیم دیگر را از این آیه قراءت كن؛ حجاج گفت: و زكریا و یحیی و عیسی و الیاس كل من الصالحین.

سعید گفت ای حجاج عیسی در اینجا چه كند چرا عیسی را از جمله این جماعت بحساب گرفته؟ گفت از بهر آنكه عیسی نیز از ذریت ابراهیم است سعید گفت از پس آن كه خداوند عیسی را از فرزندان ابراهیم بشمار گیرد و حال آن كه عیسی را پدری نبود و از ولادت ابراهیم تا ولادت عیسی دو هزار و دویست و شصت و دو سال می گذرد آیا سزاوار نیست كه حسن و حسین علیهماالسلام با قرب زمان پسر پیغمبر باشند حجاج را مجال سخن بدست نماند پس فرمان كرد تا سعید را ده هزار دینار عطا آوردند و غلامان خود را فرمود تا آن عطا را حمل كردند و در خدمت سعید تا خانه



[ صفحه 125]



او برفتند و تسلیم دادند.

عامر شعبی در بامداد با خود اندیشید كه من گمان داشتم كه از همه كس در فهم معانی قرآن داناترم اكنون دانستم كه باید در نزد این شیخ حاضر شد و معانی قرآن را به بتعلیم فراگرفت و در طلب سعید بیرون شد و او را در مسجد یافت یافت و نگران شد كه آن دنانیر را در نزد خود نهاده و مردم در گرد او انبوه شده اند و هر كس را ده دینار تصدق می كند و می گوید «هذا ببركة الحسن و الحسین لئن كنا اغممنا واحدا لقد فرحنا الفا و ارضینا الله و رسوله» یعنی این بذل و احسان در حق فقرا و مساكین ببركت حسن و حسین علیهماالسلام است اگر تنی را غمگین آوردیم هزار تن را شاد كردیم و خدا و رسول را راضی داشتیم.

بالجمله سعید بن جبیر را حجاج امامت جماعت داد و از پس آن قضاوت مكه داد لكن چون سعید حجاج را كافر می دانست بهر نوع كه امكان یافتی جهاد او را واجب شمردی لاجرم آنگاه كه عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قیس كندی بن عبدالملك بن مروان خروج كرد سعید به عبدالرحمن پیوست و چون عبدالرحمن هزیمت شد سعید بمكه گریخت او را حاكم مكه بگرفت و بنزد حجاج فرستاد و حجاج او را شهید ساخت و ما شرح شهادت او را در كتاب امیرالمؤمنین علیه السلام در ذیل احوال تابعین مرقوم داشتیم.

اكنون چنان صواب می نماید كه ذكر نسب عیسی علی نبینا و علیه السلام را از جانب مادر ابراهیم خلیل علیه السلام بازنمائیم همانا مریم علیهاالسلام دختر یوقیم است و او را ادركیم نیز گویند كه بعربی عمرانش خوانند و عمران پسر متن بن ایلیعاذر بن ایلیود بن اكین بن زادوق بن عازور بن ایلیاقیم بن ابیود بن زور بابل بن شلتائیل بن یوكاینا بن یوشیا بن آمون بن منسی بن حزقیا بن احاز بن یوثام بن عوزیا بن یورام من یهوشافاط بن اسی بن ابیا بن رحبعام بن سلیمان بن داود علیهم السلام است هو داود بن ایسا بن عوبید بن باعاز بن سالار بن نحسون بن عمیناداب بن ارام بن حصرون بن فارص بن یهودا بن یعقوب علیه السلام و یعقوب پسر اسحق است و اسحق



[ صفحه 126]



پس ابراهیم خلیل علیه السلام است، سخت عجب می آید مرا كه خداوند تبارك و تعالی بعد از چهل و یك پشت در مدت دو هزار و دویست و شصت و دو سال عیسی را از جانب مادر فرزند ابراهیم خواند و دشمنان آل رسول حسن و حسین علیهماالسلام را پسران پیغمبر نخوانند.

و هم در خبر است كه یك روز ابوجعفر علیه السلام ابوالجارود را فرمود كه مردمان در حق حسن و حسین علیهماالسلام چه گویند عرض كرد كه انكار می كنند كه حسنین علیهماالسلام پسران رسول خدا باشند فرمود شما از بهر ایشان چه حجت دارید عرض كرد كه بقرآن مجید حجت كنیم آنجا كه خداوند فرماید: «و زكریا و یحیی و عیسی و الیاس كل من الصالحین» از آن پس كه عیسی در شمار فرزندان ابراهیم رود چگونه حسن و حسین علیهماالسلام پسران پیغمبر نباشند و همچنان بآیات قرآن برهان آریم آنجا كه خداوند با رسول خود فرماید:

«فقل تعالوا ندع أبنائنا و أبنائكم و نسائنا و نسائكم و أنفنسا و أنفسكم [3] ».

همانا خداوند از ابنا پسران پیغمبر را خواسته است كه حسن و حسین علیهماالسلام باشند فرمود ایشان چه گویند عرض كرد: گویند فرزند دختر از صلب پدر دختر نیست قال ابوجعفر علیه السلام والله یا اباالجارود لا عطینكها من كتاب الله آیة تسمی لصلب رسول الله لا یردها الا كافر» فرمود ای ابوالجارود ترا آیتی از كتاب خدا عطا می كنم كه حسن و حسین را پسران صلبی رسول خدا نامیده باشد و آن را رد نكند مگر كافری باشد ابوالجارود عرض كرد بابی انت و امی آن كدام است؟

«قال حیث قال الله: حرمت علیكم أمهاتكم و بناتكم و أخواتكم - الی قوله - و حلائل أبنائكم الذین من أصلابكم [4] ».



[ صفحه 127]



فرمود آنجا كه خداوند می فرماید حرام كرده شد بر شما مادرهای شما و دخترهای شما و خواهرهای شما تا آنجا كه می فرماید حرام كرد بر شما زنان پسران شما را آن پسران كه از صلب شما باشند آنگاه فرمود ای ابوالجارود آیا حلال است از برای رسول خدا نكاح زن حسن و حسین علیهماالسلام اگر گویند روا باشد سوگند با خدای دروغ گفته باشند و اگر گویند حرام باشد سوگند با خدای حسن و حسین علیهماالسلام فرزندان صلبی رسول خدایند زیرا كه حرام نشده است بر رسول خدا جز زنان فرزندان صلبی او.

همانا احتجاج موسی بن جعفر علیهماالسلام را با هرون الرشید در جای خود مرقوم خواهیم داشت لختی از آن حدیث را كه برهان است بر اینكه فرزندان فاطمه فرزندان رسول خدای اند می نگاریم: چون هرون الرشید از مسئلتی چند بپرداخت سخن بدینجا آورد، گفت ای موسی چگونه جائز داشته اید كه عامه و خاصه شما را بسوی رسول خدا منسوب دارند و فرزندان رسول خدا خوانند و حال آن كه شما فرزندان علی باشید و مرد را با پدر نسبت كنند نه با مادر فاطمه مر شما را كأنه وعائی بود و پیغمبر از جانب مادر جد شما است، موسی علیه السلام فرمود: «لوان رسول الله نشر فخطب الیك كریمتك هل كنت تجیبه قال سبحان الله و لم لا اجیبه بل أفتخر علی العرب و العجم و قریش بذلك» یعنی اگر رسول خدای زنده شود و دختر ترا خواستار شود او را با رسول خدا تزویج می كنی یا رضا نمی دهی هرون گفت سبحان الله چگونه رضا نمی دهم بلكه بدین نسبت فخر می كنم بر عرب و عجم و قریش. موسی علیه السلام فرمود «لكنه لا یخطب الی و لا ازوجه» یعنی خواستار دختر من نمی شود تا خطبه كند و منهم دختر خود را با او تزویج نمی كنم هرون گفت مانع چیست «فقال لأنه ولدنی و لم یلدك فقال احسنت یا موسی» گفت از بهر آن كه من فرزند پیغمبرم و فرزند من محرم است با پیغمبر، نتواند فرزند زاده ی خود را نكاح كند و من نتوانم دختر خود را با پیغمبر تزویج كنم لكن تو فرزند پیغمبر



[ صفحه 128]



نیستی و توانی دختر خود را بشرط زناشویی بسرای پیغمبر فرستی.

هرون گفت آفرین بر تو باد ای موسی اكنون بگوی شما چگونه خود را ذریت پیغمبر شمارید و حال آن كه پیغمبر بلاعقب است چه عقب مخصوص پسر است و دختر را عقب نخوانند و شما فرزندان دخترید؛ موسی علیه السلام فرمود «اسئلك بحق القرابة و القبر و من فیه الا اعفیتنی عن هذه المسئلة» گفت ترا بحق خویشاوندی و رحم و قبر و كسی كه در قبر است سوگند می دهم كه مرا از جواب این مسئله معفو داری هرون گفت دست بازندارم باید حجت فرزندان علی را بدانم كه چرا خود را فرزند پیغمبر دانند و تو ای موسی امروز سید و امام فرزندان علی می باشی واجب می كند كه آنچه از تو بپرسم اقامه ی برهان از كتاب خدای كنی و شما ای فرزندان علی دعوی دارید كه هیچ حرفی از قرآن فرود نشده الا آنكه تأویلش در نزد شماست و حجت می آورید بقول الله تعالی «ما فرطنا فی الكتاب من شی ء» و بیان هیچ چیز را هم بیرون قرآن نمی شمارید و خود را از رای علما و قیاس ایشان مستغنی می دانید موسی فرمود اكنون اجازت كن تا جواب گویم گفت بگوی.

فقال أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و من ذریته داود و سلیمان و أیوب و یوسف و موسی و هرون و كذلك نجزی المحسنین و زكریا و یحیی و عیسی و الیاس كل من الصالحین [5] .

آنگاه با هرون فرمود پدر عیسی كیست؟ گفت عیسی را پدری نیست فرمود همانا خداوند عیسی را در سلك فرزندان انبیا كشید از جانب مریم علیهاالسلام و ما ذیت پیغمبر شمرده شدیم از جانب فاطمه علیهاالسلام كه مادر ماست و ازین بزیادت گویم؟ هرون گفت بگوی گفت:

قال الله تعلی: «فمن حاجك من بعد ما جائك من العلم فقل



[ صفحه 129]



تعالوا ندع أبنائنا و أبنائكم و نسائنا و نسائكم و أنفسنا و أنفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الكاذبین» [6] .

و این معنی مكشوف است كه رسول خدای جز علی بن ابیطالب و فاطمه و حسن و حسین را در تحت كسا از برای مباهله جای نداد و از ابنائنا حسن و حسین را كه پسران پیغمبرند خواسته و از نسائنا فاطمه علیهاالسلام را و از انفسنا علی ابن ابیطالب را زیرا كه علی بجای نفس پیغمبر است.

ان العلماء قد أجمعوا علی أن جبرئیل قال یوم أحد: یا محمد ان هذه لهی المواساة من علی، قال: لأنه منی و أنا منه فقال جبرئیل: و أنا منكما یا رسول الله، ثم قال: لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی، فكان كما مدح الله به خلیله اذ یقول «فتی یذكرهم یقال له ابراهیم» [7] .

فرمود همانا علما جمیعا متفق اند كه در روز احد جبرئیل علیه السلام فرود شد و عرض كرد ای محمد اینست نهایت مواساة در جانبازی علی با تو فرمود از بهر آنست كه علی از منست و من از علی باشم جبرئیل گفت یا رسول الله من نیز از شمایم آنگاه ندا در داد كه «لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی» و خداوند مدح فرموده است خلیل خود را بلفظ فتی و من فخر می كنم بسخن جبرئیل كه خود را از ما دانست و بما پیوست.

چون موسی علیه السلام سخن بدینجا آورد هرون گفت احسنت ای موسی اكنون



[ صفحه 130]



حوائج خویش را از من بخواه فرمود اول حاجت من آنست كه پسر عم خود را اجازت فرمائی تا بسوی حرم جدش مراجعت نماید و با اهل و عیال خود روزگار برد گفت نگران باش انشاء الله باز مدینه خواهی گشت.

و دیگر سخن امیرالمؤمنین علی علیه السلام برهانست بر این كه حسن و حسین پسران رسول خدایند چنان كه یك روز در ایام صفین حسن سرعت كرد از برای جنگ با لشكر معویه. -

قال امیرالمؤمنین: أملكوا عنی هذا الغلام لا یهدنی فانی أنفس بهذین یعنی الحسن و الحسین عن الموت لئلا ینقطع بهما نسل رسول الله.

خلاصه معنی چنانست كه می فرماید حسن را بازدارید و مگذارید بسوی جنگ گرایان شود و ناچیز مكنید مرا چه من دریغ دارم و بیمناكم كه حسن و حسین كشته شوند و نسل رسول خدای منقطع گردد.

ابن ابی الحدید گوید اگر گویند حسن و حسین پسران پیغمبرند گویم هستند چه خداوند كه در آیه مباهله فرماید «أبنائنا» جز حسن و حسین را نخواسته و خداوند عیسی را از ذریه ابراهیم شمرده و اهل لغت خلافی ندارند كه فرزندان دختر از نسل پدر دخترند و اگر كس گوید كه خداوند فرماید «ما كان محمد ابا حد من رجالكم» [8] یعنی نیست محمد پدر هیچ یك از مردان شما، در جواب گوئیم كه محمد را پدر ابراهیم بن ماریه دانی یا ندانی؟ بهر چه پاسخ دهد جواب من در حق حسن و حسین علیهماالسلام همانست این آیه مبارك در حق زید بن حارثه وارد شد چه او را بسنت جاهلیت فرزند رسول خدای می شمردند و خداوند در بطلان عقیدت ایشان این آیه مبارك را فرستاد كه محمد پدر هیچ یك از مردان شما نیست لكن نه آنست كه پدر فرزندان خود حسن و حسین و ابراهیم نباشد.

و دیگر در مفردات معجم طبرانی سند بابن عباس می رساند و در أربعین مؤذن



[ صفحه 131]



و تاریخ خطیب از جابر حدیث می كند -

قال النبی صلی الله علیه و آله: ان الله عزوجل جعل ذریة كل نبی من صلبه خاصة و جعل ذریتی من صلبی و من صلب علی ابن أبی طالب ان كل نبی أم ینتسبون الی أبیهم الا أولاد فاطمة فانی أنا أبوهم.

یعنی رسول خدا فرمود خداوند تبارك و تعالی فرزندان هر پیغمبری را از صلب او آورد و فرزندان مرا از صلب من و از صلب علی بن ابیطالب آفرید همانا فرزند هر مادری را نسبت بسوی پدر دهند مگر اولاد فاطمه را زیرا كه من پدر ایشانم. و اینكه خدای فرماید «ما كان محمد ابا احد من رجالكم» در حق زید بن حارثه است چنان كه مرقوم شد. و نیز خداوند می فرماید محمد پدر رجال شما نیست همانا رجال مردان را گویند كه بسال بلوغ رسیده باشند و حسن و حسین علیهماالسلام بالاتفاق بالغ نبودند و از جمله رجال شمرده نمی شدند.

و دیگر مسعودی سند بابن عباس می رساند كه گفت از پدر خود عباس بن عبدالمطلب شنیدم كه فرمود در نزد رسول خدا بودم كه ناگاه علی علیه السلام درآمد چون چشم رسول خدا بر علی افتاد رنگ رخسار مباركش دیگرگون گشت -

«فقلت: یا رسول الله انك لتصفر فی وجه هذا الغلام؟ فقال: یا عم والله أشد حبا له منی، لم یكن نبی الا و ذریته الباقیة بعده من صلبه و ان ذریتی من صلب هذا انه اذا كان یوم القیمة دعی الناس بأسمائهم لا بأسماء آبائهم سترا من الله علیهم الا هذا و شیعته فانهم یدعون بأسمائهم و أسماء آبائهم لصحة ولادتهم».

عباس می گوید گفتم یا رسول الله هنگام دیدار این غلام چهره ات دیگرگون



[ صفحه 132]



شد فرمود ای عم خداوند از من دوستر دارد او را، نیست پیغمبر مگر این كه فرزندان او از صلب او باقی مانند و فرزندان من از صلب علی خواهند بجای ماند همانا در قیامت مردمان را بنام دعوت خواهند كرد و نام پدر ایشان را مستور خواهند داشت چه خداوند بستاریت خویش زنا زادگان را شناخته ی مردم نخواهد خواست مگر علی و شیعیان علی را كه بنام ایشان و نام پدر ایشان طلب می كند زیرا كه در شیعیان علی زنازاده یافت نشود.


[1] سوره ي انعام: 84 و 85.

[2] سوره ي آل عمران: 187.

[3] سوره ي آل عمران: 61.

[4] سوره نساء: 22.

[5] سوره ي انعام: 85.

[6] آل عمران: 61.

[7] انبياء: 60.

[8] احزاب: 40.